مسعود ده نمکی

به گزارش شبکه خبری تهران نیوز، مسعود ده‌نمکی کارگردان سینمای ایران که تاکنون چند سریال تلویزیونی را کارگردانی کرده و این روزها سریال « دادستان » را در دست ساخت داردف درباره اینکه چرا در سریال سازی کمتر به قهرمانان شهید همچون سردار قاسم سلیمانی پرداخته شده است، بیان کرد: به نظرم یک اصل وجود دارد که متاسفانه بیشتر به تعمیم برمی‌گردد و اگر شما مثلاً درباره یک قاضی بد فیلم و سریال بسازید همه شاکی می‌شوند و یا اگر درباره وکیل بد باشد همه وکلا شاکی خواهند شد.

وی اضافه کرد: معمولاً هم درباره لهجه دیده‌ایم که درباره هر لهجه‌ای باشد صاحبان آن دلخور می‌شوند درحالیکه در دنیا درباره هر قشر و گروهی درام بسازید چنین ذهنیتی وجود ندارد و با هر کسی می‌توان شوخی کرد یا درباره او فیلم و سریال ساخت.

همه توقع دارند از شخصیت‌های واقعی مستند ببینند تا درام

ده‌نمکی در ادامه با تاکید بر این حساسیت نسبت به شخصیت‌های واقعی تصریح کرد: همین نگاه درباره شخصیت‌های حقیقی هم وجود دارد و افرادی که زندگیشان در تاریخ معاصر بوده است، خانواده، دوستان و هم‌رزمانش همه توقع دارند که به جای درام از آن شخصیت اثری « مستند » ببینند.

وی اضافه کرد: این نگاه تناقض‌ها و تعارضاتی را برای شما به‌وجود می‌آورد و از فیزیک بازیگر تا خصوصیات و ویژگی‌های روحی او دستخوش این ذهنیت‌ها می‌شود. هر جا هم که به کاراکترها به صورت مستقیم پرداخته شده خیلی سخت بوده است که خانواده‌ها واکنشی نشان ندهند.

کارگردان فیلم‌های «اخراجی‌ها» و «رسوایی» با اشاره به سختی پرداخت نسبت به قهرمانان شهید اظهار کرد: مطالباتی که وجود دارد کار را سخت می‌کند و به نظرم این سختی‌هاست که هنرمندان بیشتر احتیاط می‌کنند که بخواهند به صورت مستقیم درباره قهرمانان فیلم و سریال بسازند.

باید دقت کرد قهرمانان در ذهن مردم شکسته نشوند

ده نمکی درباره ضرورتی که با همه این سختی‌ها نسبت به پرداخت و تصویر کشیده شدن این قهرمانان وجود دارد عنوان کرد: بیشتر از ضرورتی که وجود دارد باید به این هم دقت کرد که قهرمانان و اسطوره‌ها در ذهن مردم شکسته نشوند. حتی ممکن است کاراکتری هم به صورت واقعی پرداخته شود اما وقتی به او نزدیک می‌شوند در ذهن مردم خراب شود.

کارگردان «دادستان» درباره اینکه درام چه کمکی به شناخت قهرمانان می‌کند با مثالی بیان کرد: مجید سوزوکی که در «اخراجی‌ها» شاید رزمنده‌ای معمولی بود اما در ذهن مردم به یک قهرمان تبدیل شد و این همان کارکرد درام است. فردی مثل مجید سوزوکی بر نفس خود غلبه کرد تا به شهید و قهرمان تبدیل شد و وقتی وارد درام شد نامش ماندگار شد. مردم سر مزارش می‌روند و حتی در منطقه جنگی برای او جایی مثل بارگاه و قدمگاه ساختند که همه اینها بعد از فیلم ساختند.

افراد نزدیک به حاج قاسم برای ساخت سریال او اولویت دارند

وی درباره اینکه خودش تمایلی برای ساخت سریال حاج قاسم سلیمانی دارد یا خیر گفت: خانواده او در این زمینه صاحب نظر هستند با این حال فکر می‌کنم دوستان نزدیک تر سردار سلیمانی هستند که در این زمینه ورود کنند و به نظرم چنین افرادی اولویت دارند.

ده نمکی در پایان درباره ساخت سریال درباره قهرمانان شهید گفت: باید در این زمینه کار کرد و به فراخور این اتفاق برای قهرمانان شهید دیگر هم رخ بدهد مثل شهید بابایی که این اتفاق برایش رخ داد چراکه ما قهرمانان زیادی داریم که دستمایه سریال و سوژه مطالعه قرار بگیرند.

https://www.ghatreh.com/news/nn56527988/

(بخش ششم)

صدای بلندگوهای ایستگاه  که از مسافرین ساعت 16 قطار تهران ـ اندیمشک می‌خواست برای سوار شدن به قطار به کنار سکو بروند، دوباره مرا به خود آورد. دیگر مطمئن شدم که دقایق آخر اجرای بندهای دیگر نقشه فرارم فرا رسیده است. در این مرحله نقشه می‌خواستم به خانه عموی بزرگم زنگ بزنم.

اگر عموحیدر چند ماه پیش فوت نکرده بود، خیالم راحت بود، چون او حتماً می‌توانست همان‌ طور که پای آقاجون را به هیئت فامیل و یا گاهی به نماز جمعه باز کرد، پس از رفتن من کمی هم جو خانه‌مان را آرام کند؛ ولی حیف که او چند ماه پیش بر اثر سکته فوت کرد و به‌نوعی حامی من در بین فامیل از دستم رفت. من هم در ختم او سنگ تمام گذاشتم. هم قرآن‌خوان مراسم بودم و هم نوحه‌خوان. آقاجون یک جورائی یواشکی پز این کار مرا می‌داد، اما به رویم نمی‌آورد که نکند پر رو بشوم. او با این لجاجت و یکدندگی‌ از خودش در ذهن من یک آدم ضد مذهب و ضد انقلاب ساخته بود، درحالی‌ که اوضاع به این وخیمی‌ هم نبود. نمازش را کم و زیاد می‌خواند و با انقلاب هم کاری نداشت. مشکلش من بودم.

حتی گاهی به وفاداری او به اعلی‌حضرت غبطه می‌خوردم و می‌گفتم ای‌کاش من هم نسبت به اعتقادات خودم اینقدر پایبند بمانم.

آقای عبدی از بیمارستان مرخص شدند و ان‌شاءالله بهبودی کامل حاصل شود

آقای رئیس‌جمهور! پهلوان زنده را عشق است

وقتی پریروز به دفتر نشریه می‌‌آمدم توی اتوبوس یک پیرمرد باحالی داشت با یک جوان که کنار او نشسته بود صحبت می‌کرد بحث راجع به رستم و سهراب بود دقیق شدم آن بابابزرگ باحال در حین صحبت‌هایش به اینجا رسید که: «بعد از مرگ سهراب پسر او که بعد از پهلوانان بنام روزگار خود شد و نامش، نامش، اُه نوک زبانم بودها» که ناگهان من پریدم وسط صحبت‌هایش و گفتم حاج‌آقا برزو و آن پیرمرد با نگاهی از سر تحسین به من گفت «بارک‌الله پسر، برزو»

(بخش پنجم)

برخلاف مدرسه دوره راهنمائی و کلاس اول دبیرستان، این دبیرستان شهید کاظمی جدید فضای متفاوتی داشت. غیر از مدیر تقریباً بی‌خط و حزب بادَش، بعضی از معلم‌ها هم با نیش و کنایه از انقلاب و مسائل جامعه یاد می‌کردند. و او هم هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌داد از همه بدتر معلم ریاضی مدرسه، آقای «مستقیم» بود که من به او به خاطر حرف‌ها و کارهایش، آقای غیرمستقیم می‌گفتم. او در کلاس تا می‌توانست به‌ جای درس دادن، به مسائل سیاسی و گرانی‌ها می‌پرداخت. همیشه هم شعر معروفی را زیر لب زمزمه می‌کرد که:

«جبر و حساب و هندسه

هر سه بلای مدرسه.»

دقیقاً هم همین ‌طور شده بود. چون خودش هم معلم جبر بود، هم هندسه و هم ریاضیات جدید.

دعای تو زودتر مستجاب می‌شود

(بخش چهارم)

بین همه معلم‌های مدرسه یک معلم حرفه و فن داشتیم که آدمی بود کم‌حرف با صورتی آبله‌زده و رفتاری عجیب. برخلاف بقیه معلم‌ها نم‌ پس نمی‌داد که چه تفکر سیاسی‌ای دارد. فقط درسش را می‌داد. اهل شوخی هم نبود.

سبک درس‌دادن خاص خودش را هم داشت. گاهی هم بدون اطلاع قبلی، امتحان می‌گرفت. وقتی امتحان‌هایش به‌‌ صورت کتبی بود، ورقه‌های سئوال‌ را بین بچه‌ها پخش می‌کرد و از کلاس بیرون می‌رفت. بعد از نیم ساعت که برمی‌گشت، شروع می‌کرد به صورت بچه‌ها نگاه کردن و تک‌تک کسانی را که در این فاصله تقلب کرده بودند فقط با نگاه شناسائی می‌کرد و صدایشان می‌زد پای تخته. بعد هم چک‌مالشان می‌کرد.

اوایل فکر می‌کردیم در کلاس و بین بچه‌ها جاسوس دارد، اما این‌ طور نبود. حتی شایع شده بود که او با جن‌ها در ارتباط است. پر بی‌راه هم نمی‌گفتند، چون واقعاً‌ در گرفتن تقلب از بچه‌ها مهارت داشت و تیرش به خطا نمی‌رفت. آن قدر که بچه‌ها از او می‌ترسیدند، از خدا نمی‌ترسیدند.

(بخش سوم)

در  ماشین گشت ثارالله که نشستیم، بقیه بچه‌های مدرسه باحسرت ما را نگاه ‌می‌کردند. از یک طرف چون مجبور بودند زنگ بعد ادامه قصه تکراری ماهی سیاه کوچولو را گوش بدهند و از طرف دیگر هم ابهت همراهی با پاسداران را دوست داشتند. «سید» آن بچه محل عضو گروهک منافقین و هم‌مدرسه‌ای‌مان هم با حرص داشت مرا نگاه می‌کرد. شاید داشت در دلش به بی‌‌عرضگی هم‌خطی‌هایش در زدن من فحش می‌داد.

در طول مسیر شروع کردم به نوشتن متن دکلمه و حرف‌های آتشین امام و برادران گرامی‌ها را به سبک فخرالدین حجازی با خودم تکرار می‌کردم.

ای کاش در کنار دعواهای سیاسی خوبی‌های همدیگر را هم می‌دیدیم. رنگ و روی خانه رئیس یک قوه و مجلس خبرگان در کنار خانه اشرافی مدعیان طلبکار انقلاب دیدنی است

روحش شاد

#آیت_الله_محمد_یزدی

انا للله و انا الیه راجعون

سردار رشید اسلام علی اصغر زارعی به یاران شهیدش پیوست.

در برنامه چهل و هشت شبکه چهار گفتگوی نابی از ناگفته‌های جنگ داشتیم که پایه نگارش فیلمنامه خاصی شد . پس از برنامه نیز پیگیر مصاحبه ما با سایر همسنگرانش درباره موضوع فیلمنامه شد. امیدوارم این همکاری و همراهی به ثمر بنشیند.
برای شادی روحش صلوات

کار در روزهای سخت کرونایی با زدن ماسک نصف انرژی انسان گرفته می‌شود بخصوص وقتی ۱۲ ساعت مداوم و پرتحرک باید این شرایط را تحمل کرد.

این روزها در حافظه تاریخ باقی می‌ماند

#سریال _داد_ستان

گول شعارهای افراد و احزاب رو نباید خورد، مثل قرآن بر سرنیزه کردن امویان می‌ماند بعضی کارهای حضرات.

پرچم امام حسین برمی‌دارند اما جهت گیرنده‌شان به سمت یزید است

(بخش دوم)

چند روز که از مسجد رفتن من گذشت، بالاخره ته دروغ‌های مامان درآمد و معلوم شد که من برای خرید ماست و نان و کشک نیست که غروب‌ها از خانه بیرون می‌روم. آقاجون فهمید که من موقع نماز جماعت به مسجد می‌روم. البته مامان هم اصلاً دروغ گفتن بلد نبود و آن قدر مِن مِن می‌کرد که معلوم می‌شد دارد قصه سر هم می‌کند. آقاجون چند روزی با اخم و قهر و زبان بی‌زبانی سعی کرد به من بفهماند که با مسجد رفتنم مخالف است. مامان هم دیگر از پس او برنمی‌آمد و هرچه به او می‌گفت: «بابا! بچه‌های مردم دنبال کارای خلاف می‌رن، بچه تو می‌ره مسجد. کار بدی که نمی‌کنه. چرا دعواش می‌کنی؟»، اما مرغ آقاجون یک پا داشت.

به‌مرور با رفت و آمد به خانه برادران «گرامی»، با مسایل سیاسی روز بیشتر آشنا شدم تا جائی که آقاجون احساس کرد کار من از مسجد و نماز جماعت و مکبر بودن فراتر رفته است. آن هم زمانی بود که خانم «روحی»، معلم کلاس سر کلاس از بچه‌ها درباره انتخابات ریاست جمهوری و پیش‌بینی ما از نتایج آن پرسید. از جواب‌‌های بچه‌ها و اخم و تَخم خانم معلم متوجه شدم که فرد مورد نظر او «مسعود رجوی» است.

سفرهای لاکچری رزمندگان در دوران جنگ!

به این قطارها که از شهرها به سوی مناطق جنگی می‌آمد و رزمندگان را می‌آوردند می‌گفتند دل_آور و وقتی از پادگان دوکوهه به سمت تهران می‌رفت به آنها دلبر می‌گفتند

گرامی باد یاد و خاطره شهید میرزا کوچک‌خان جنگلی

میزا قربانی خیانت خواص و غفلت عوام و توطئه اجانب شد

سکوت روشنفکرنماها در قبال شهادت میرزا در ادوار تاریخی نشان از بیمار بودن جریان روشنفکری دارد

 (بخش اول)

از میدان کوچک جماران تا میدان راه‌آهن خیلی راه بود. این بار هم آمدن بی‌دعوت به جماران برای ملاقات با امام جواب نداد و پاسدارها با بی‌اعتنائی به درخواست‌های من در را بستند. به‌ناچار می‌بایست سریع‌تر خود را به خیابان اصلی می‌رساندم تا سوار تاکسی شوم. خیلی زود تاکسی گیرم آمد. خدا را شکر کردم و سوار شدم.

گرامی باد یاد و خاطره شهدای هسته‌ای

۹:۹:۹ ۹/۹/۹  کره زمین در چرخش خود به سرعت به یک لحظه خاص تکرار نشدنی در قرن ۱۴ نزدیک می‌شود. فردا صبح، یکشنبه ۹، ماه ۹، سال ۹۹ ، در ساعت ۹ و ۹ دقیقه و ۹ ثانیه می‌توان هر کار خاطره‌انگیز و به یاد ماندنی انجام داد. اما بهتر از طلب فریادرس و منجی عالم برای نجات تمام انسان‌ها پیشنهاد دیگری دارید ؟ زنگ ساعت موبایل خود را برای ساعت ۹ و ۹ دقیقه صبح فردا تنظیم کنید و با صدای زنگ دعای فرج را همراه با ملیون‌ها نفر دیگر، از منتظران بخوانید و نام خود را در صحیفه مشتاقان ظهور امام زمان (عج) ثبت کنید. امام مهدی (عج) فرمودند. أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏... و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شما است.

دانشمند هسته‌ای کشور دکتر فخری‌زاده به شهادت رسید

ای کاش مدعیان نفی خشونت امشب لال نباشند

برای شادی روحش صلوات

پرویز پورحسینی هم آسمانی شد

خدا رحمتش کند.

بعد از ساخت اخراجی‌ها بی‌مقدمه به دفتر آمد و گفت فقط آمده‌ام از نزدیک بشناسمت نه از زبان این و آن.

ساعتی باهم نشستیم و چای نوشیدیم. برایم جالب بود این رفتارش.

برای شادی روحش صلوات

بخشی از خاطرات ما و تناقض‌های جهان امروز رفت و روشنفکرنمایی برخی که آدم‌ها را تک‌بعدی می‌خواهند و خود چند بعد دارند لابد با دیدن این عکس گل می‌کند و بد و بیراه نثار مارادونا می‌کنند.

این تصویر باید در تاریخ ثبت شود تا بسیجی برای نسل‌های بعد معنی شود.

هفته بسیج گرامی باد

چندی پیش ‌ سریال "دادِستان" که تصویربرداری‌اش از اول مردادماه آغاز شده بود، پس از 3 ماه کار برنامه‌‌ریزی شده با ضبط سکانس‌های خارج از کشور در استانبول ترکیه به پایان رسید. در حال حاضر تدوین، صداگذاری و کارهای پس‌تولید سریال در حال پیگیری است تا "دادِستان" در 17 قسمت آماده پخش شود.

تهیه‌کننده "دادِستان" درباره موضوع سریال گفته بود: عدالت‌خواهی، نفوذ و مفاسد اقتصادی محور اصلی موضوعات این سریال تلویزیونی‌اند که در قصه‌های فرعی به موضوعات مهم تاریخ معاصر مثل حمله داعش به مجلس هم می‌پردازد.

محمد کاسبی، سیدجواد هاشمی، هومن برق‌نورد، برزو ارجمند، علی سلیمانی، بهنوش بختیاری، سحر قریشی، علیرضا استادی، کاوه سماک‌باشی، اصغر نقی‌زاده، هلیا امامی، رضا توکلی، محمود مقامی، نگار فروزنده، نیما شاهرخ‌شاهی، مجید شهریاری، شیوا خسرومهر، فریبا ترکاشوند، فرج‌الله گل‌سفیدی، ابراهیم کوهخایی، حمید متقی، مختار ثائقی، مریم وانشانی، یاسمن ترابی، مجید قادری و...  از جمله بازیگران این سریال تلویزیونی‌اند.

در خلاصه داستان این سریال آمده است: "دادِستان" سریال تخیّلی است و مربوط به هیچ دولتی نمی‌شود!

در "دادِستان" قرار است به بحث نفوذی‌ها پرداخته شود؛ برای اولین بار سکانس حمله داعش به مجلس نشان داده می‌شود که تصاویر منتشر شده از صحنه فیلمبرداری‌اش گویای اتفاق جذابِ یکی از قسمت‌های سریال جدید مسعود ده نمکی است.

https://www.ghatreh.com/news/nn56070056/

انا لله و انا الیه راجعون

حجت‌الاسلام راستگو بخشی از خاطرات دوران نوجوانی‌مان بود

خدا رحمتشان کند