مسعود ده نمکی

شبه خاطرات مسعود ده‌نمکی-فصل سوم (نیل و عصای موسی، اروندرود و عصای خمینی)

(بخش سیزدهم)

با روشن شدن کامل هوا اولین پیکر شهید آشنائی که روی جاده دیدم، سعید داودی بود که با چفیه‌ صورتش را پوشانده بودند. قبضه تیربارش در کنارش افتاده بود. ناگهان به یاد عکس دختر کوچکش افتادم که دیشب به آن زل زده بود و گریه می‌کرد. 200 ، 300    متر جلوتر از سعید، پیکرهای ابوالحسنی و اکبری را دیدم که کنار جاده افتاده بودند و حسن احمدی یا همان حسن‌سیاه خودمان داشت پیکرهایشان را آماده انتقال به عقبه می‌کرد. هرچه گشتم جنازه حیدری‌وقار و امیر حجّی را پیدا نکردم. طاهر مؤذن هم به جمع ما یعنی رحیم اثنی‌عشری و حجت روزبهانی و سایرین اضافه شد.

در این موقع ماشین تویوتائی که از خط به سمت عقب در حرکت بود، جلوی پای طاهر نیش ترمز زد. محمدرضا تعقلی و چند نفر مجروح پشت وانت بودند. طاهر به محمدرضا گفت:

ـ شما چند نفر برین اون طرف جاده‌رو پاکسازی کنین. اگه کسی از عراقی‌ها زنده بود، اسیر بگیرین.

تا به خودم آمدم دیدم حجت و رحیم از ما پیش افتاده و اسلحه‌ام را با خودشان برده‌اند. دست‌ خالی که نمی‌‌شد سروقت عراقی‌ها رفت، برای همین نتوانستم همراهشان بروم. دعا دعا می‌کردم محمدرضا در این مأموریت طوریش نشود. همان‌ طور که بچه‌ها به سمت عراقی‌ها می‌رفتند کنار جاده جنازه‌ هادی عباسی را دیدم که تیر به گردنش خورده بود و درحالی ‌‌که دست‌هایش را روی زخمش گرفته بود، جنازه‌اش خشک شده بود. طاهر چند بار سعی کرد دست‌های او را به حالت اول برگرداند، اما نشد‌. بعد هم خیلی عادی و با لحن شوخی گفت:


برچسب‌ها: کتاب آدم‌باش
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۹ساعت 13:13  توسط مسعود ده نمکی  | 


برچسب‌ها: عدالتخواهی
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۹ساعت 13:11  توسط مسعود ده نمکی  | 

در جلسه‌ای محرمانه که دکتر فاطمی به نمایندگی از ملیون هم در آن جلسه حضور داشت پشت قرآنی توافقنامه‌ای امضاء شد که اگر فدائیان اسلام رزم‌آرا را به عنوان اصلی‌ترین مانع ملی شدن نفت بزنند دولت جایگزین که از ملیون و مورد تایید سران نهضت ملی کردن نفت هست به قدرت رسیده و احکام اسلام را اجرا خواهند کرد

رزم آرا به دست فدائیان اسلام حذف شد

مصدق قهرمان ملی شد و نواب ۱۸ ماه در دولت مصدق به زند ان افتاد و توافقنامه هم به فراموشی سپرده شد.
نواب در این روزها بیشتر معنی سیاست ماکیاولی را فهمید

گرامی باد ۲۸ دی ماه سالروز شهادت سید مجتبی نواب صفوی و یارانش

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۹ساعت 13:10  توسط مسعود ده نمکی  | 

شبه خاطرات مسعود ده‌نمکی-فصل سوم (نیل و عصای موسی، اروندرود و عصای خمینی)

 (بخش دوازدهم) 

با صدای حیدری‌وقار‌ همه به صف شدیم.

ـ برادرا به خط‌ شین، راه می‌افتیم.

به بهانه گوش دادن به حرف‌های او از هم جدا شدیم. ستون گروهان 3 از کنار ما رد ‌شد. چهره‌ تک‌تک آنها دیدنی بود. قرار شده بود آنها از سمت راست جاده فاوـ‌ ام‌القصر و گروهان ما و گروهان 2 از سمت چپ جاده به خط بزنیم. وقتی آماده حرکت می‌شدیم، مجید قشونی را دیدم که از ستون خارج شد و همراه با حجت روزبهانی از بچه‌های مسجد به سمت من آمدند. مجید مرا در آغوش گرفت و چنان فشارم داد که قلنج کمرم شکست. داد زدم:

ـ بابا نکن! دستت درد نکنه. بسه دیگه. با این همه مهمات کمرم شکست.

با هر دو خداحافظی کردم و آنها خود را به بقیه رساندند. گروهان ما هم به راه افتاد. در حین حرکت سید محمود ابوالمعالی جلو آمد و گفت:

ـ من امشب بی‌سیم‌‌چی نیستم.

گفتم:

ـ حیف شد وگرنه کلی کمک حالِت بودم.

بعد هم هر دو به یاد آن شب در سنگر پدافندی مهران که پشت بی‌سیم گل کاشته بودم زدیم زیر خنده.


برچسب‌ها: کتاب آدم‌باش
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ساعت 13:42  توسط مسعود ده نمکی  | 

 


برچسب‌ها: عدالتخواهی
+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ساعت 13:39  توسط مسعود ده نمکی  | 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ساعت 13:15  توسط مسعود ده نمکی  | 

موضوع سریال «دادستان» فراجناحی است

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی «دادستان»، در پی انتشار گمانه‌زنی‌هایی در رسانه‌ها درباره موضوع سریال «دادستان»، روابط عمومی سریال اعلام کرد که موضوع مجموعه تلویزیونی «دادستان» فراجناحی و با محوریت عدالت‌خواهی و فسادستیزی است.

پیش از این در خلاصه داستان این سریال تاکید شده بود: «دادستان» یک سریال تخیلی است و مربوط به هیچ دولتی نمی‌شود!

سریال «دادستان» به کارگردانی مسعود ده‌نمکی و تهیه‌کنندگی محمد خزاعی در مرکز سیمافیلم در ۱۷ قسمت ساخته شده و به‌ زودی روی آنتن می‌رود.

محمد کاسبی، سیدجواد هاشمی، هومن برق‌نورد، برزو ارجمند، علی سلیمانی، بهنوش بختیاری، سحر قریشی، علیرضا استادی، کاوه سماک‌باشی، اصغر نقی‌زاده، هلیا امامی، رضا توکلی، محمود مقامی، نگار فروزنده، نیما شاهرخ‌شاهی، مجید شهریاری، شیوا خسرومهر، فریبا ترکاشوند، فرج‌الله گل‌سفیدی، ابراهیم کوهخایی، حمید متقی، مختار ثائقی، مریم وانشانی، یاسمن ترابی و مجید قادری در «دادستان» بازی می‌کنند.

https://www.mehrnews.com/news/5121504/

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ساعت 13:13  توسط مسعود ده نمکی  | 

چفیه خونین شهید رسول خالقی‌پور به سیدمحمود رضوی اهدا شد

به گزارش مشرق، ویژه‌برنامه تلویزیونی اختتامیه یازدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار شب گذشته با پاسداشت سیدمحمود رضوی، تهیه کننه سینما و کلر ژوبرت، نویسنده مسلمان فرانسوی از شبکه افق به روی آنتن رفت.

بنابرین گزارش، در ابتدای این برنامه، بعد پخش کلیپ قرائت قرآن محمد اصفهانی در ۱۲بهمن سال ۱۳۵۷ موقع ورود امام خمینی(ره) به ایران اسلامی در فرودگاه مهرآباد تهران و پخش کلیپ یادبودی از سعید جباری و حامد جلالی، از فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، میز نقد این ویژه برنامه با حضور نادر طالب‌زاده و ایمان گودرزی، کارگردان مستند «هبوط» برگزار شد.

https://cdn.mashreghnews.ir/d/2021/01/09/4/3027937.jpg

حمله کمونیست‌ها به آمل در «هبوط»

طالب‌زاده در ابتدی این برنامه در سخنانی خطاب به کارگردان مستند گفت: «هبوط» فیلم موثری در مورد ماجرای آمل در سال ۶۰ بود که مقدمه این فیلم با صحبت‌های آقای بهروز افخمی شروع می‌شود. کاری که در این مستند انجام دادید، حرکت بسیار خوبی و سنجیده‌ای بود.

ایمان گودرزی هم در سخنانی گفت: برای ساخت یک مستند در آرشیو دنبال برنامه‌ای بودم و به فیلم جالبی رسیدم که نسبت به بقیه فیلم‌های سال ۶۰ خاص‌تر بود و گویا پشت آن مطالب مهمی بود. بعد از مقداری تحقیق متوجه شدم که استاد افخمی این فیلم را ساخته بودند.

وی افزود: بعد از کمی تحقیق بخش‌های مختلف این فیلم را پیدا کردم. متوجه شدم که در ۶ بهمن سال ۱۳۶۰ اتفاق عجیبی در شهر آمل افتاده و اینگونه شد که تصمیم گرفتم آن اتفاق را امروز دوباره روایت کنم. در این مسیر بچه‌های آمل به ما کمک کردند تا افراد آن زمان را پیدا کنم.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ساعت 13:8  توسط مسعود ده نمکی  | 

در دادستان به پدیده نفوذ می‌پردازیم

به گزارش مشرق، سیمافیلم همچون دیگر شبکه‌های تلویزیونی به دنبال ساخت سریال‌هایی با مضامین متنوع است تا در این روزهای کرونایی بتواند مخاطبان جعبه جادویی را سرگرم کند. به همین دلیل در سال‌های اخیر سراغ کارگردانان و بازیگران متفاوت رفته تا بتواند آثار مخاطب‌پسندی را روانه آنتن کند. یکی از تولیدات جدید این مرکز، تولید مجموعه تلویزیونی دادستان است که به تهیه‌کنندگی محمد خزاعی و کارگردانی مسعود ده‌نمکی ساخته شده است. ده‌نمکی کارش را با ساخت مستند فقر و فحشا شروع کرد. این اثر منجر به حواشی مختلفی در جامعه شد. بعد از آن سراغ ساخت آثار سینمایی رفت و در طول سال‌های فعالیتش دو مجموعه تلویزیونی دارا و ندار را برای نوروز ۸۸ شبکه پنج و معراجی‌ها را سال ۹۳ برای پخش از شبکه یک کارگردانی کرد. هر دو این اثر طنز بود اما این بار ده‌نمکی سراغ یک موضوع جدی رفته است و پیش‌بینی می‌کند بتواند مخاطبان تلویزیون را جذب این سریال کند.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ساعت 12:52  توسط مسعود ده نمکی  | 

یکی از مهمترین مشکلات کشور این است که خیلی افراد سر جای خودشان نیستند

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۹ساعت 10:22  توسط مسعود ده نمکی  | 

هواداران قربانی دوقطبی قرمز و آبی هستند

سرویس ورزش جوان آنلاین: فردا دربی شماره ۹۴ برگزار می‌شود، نبرد سنتی استقلال و پرسپولیس که یکی از خیابان خلوت‌کن‌ترین اتفاقات اجتماعی-ورزشی در ایران است، نبردی که نزدیک به پنج دهه قدمت دارد، مسابقه‌ای فراتر از یک بازی فوتبال که چند روز قبل از آغاز و چند روز بعد از پایان آن بحثش یکی از داغ‌ترین مجادله‌های ما ایرانی هاست. مایی که قرمز و آبی تبدیل به یک جزء جدانشدنی از زندگی‌مان شده و لبخند‌ها و اشک‌های زیادی مهمان صورت‌هایمان کرده است. دربی استقلال و پرسپولیس خیلی از رفتار‌ها و عادت‌های اجتماعی‌مان را تحت‌تأثیر خودش قرار داده است، طوری که انگار حال خوب یا بد خیلی‌ها را نتیجه‌ای که روی اسکوبورد استادیوم پس از سوت پایان بازی ثبت می‌شود، مشخص می‌کند. سال ۸۵ بود که مسعود ده‌نمکی که آن روز‌ها با ساخت مستند «فقر و فحشا» درباره آسیب‌های اجتماعی که داشت از زیر پوست شهر رو می‌آمد، اما قرار بر لاپوشانی و انکار بود، تابوشکنی کرد تا این مستند رکورد تکثیر و تماشا را بشکند، تصمیم گرفت درباره دربی مستند بسازد.

مستندساز تازه‌کار آن روز‌های سینما که با زمین گذاشتن قلمش، دوربین دست گرفته بود، این‌بار سراغ فوتبال و دربی رفت تا از نگاهی که پیش از آن کمتر کسی به آن نگاه کرده بود، نبرد آبی و قرمز پایتخت را به تصویر بکشد، یک نگاه متفاوت و خط‌شکنانه که پرده از پشت صحنه مسابقه فوتبالی بر‌می‌داشت که کری‌خوانی هایش جزئی از زندگی روزمره میلیون‌ها ایرانی شده بود. مستندساز جسور آن روز‌ها همانطور که با قلم تند و تیزش پیش از آن سیاستمداران را در نشریات به چالش می‌کشید، این‌بار با دوربینش که نگاه محافظه‌کارانه بقیه را نداشت، روی دیگری از دربی را جلوی ما گذاشت، رویی که بر‌خلاف روی رسمی که چند دهه بود در تلویزیون و روزنامه‌ها دیده می‌شد، تلخ و گزنده بود و پرده از واقعیت‌هایی برمی‌داشت که در پشت صحنه دربی خوشرنگ قرمز و آبی‌های تهران می‌گشت.

اینچنین بود که این‌بار با دوربین به استادیوم‌ها رفت تا از زاویه اجتماعی و سیاسی، دربی تهران را به نقد بکشد. حاصل آن شد مستند «کدام استقلال، کدام پیروزی» که از بین ۱۰۰ ساعت راش‌های فیلمبرداری که در مدت زمان دو سال ثبت شده بود، ساخته شد؛ مستندی که مانند مستند قبلی ده‌نمکی خبرساز شد و آن روز‌ها ۱۰ هزار بار رایت شد و دست به دست چرخید. نگاه جنجالی‌اش به دربی تهران، هر چند گارد‌ها را مقابل او بیشتر کرد، اما او می‌گوید حالا ۱۴ سال بعد از اکران آن مستند خیلی‌ها که آن روز‌ها مقابل دوربین او گارد گرفتند، به واقعیت‌هایی که او به تصویر کشیده بود، پی برده‌اند.

مستند «کدام استقلال، کدام پیروزی» با بازی ایران و ژاپن در فروردین ۸۴ که به جان باختن هفت نفر از تماشاگران به دلیل ازدحام جمعیت پس از بسته شدن در برخی خروجی‌ها منجر شد، آغاز می‌شود. صحنه‌هایی تلخ از مسابقه‌ای که هواداران قرمز و آبی در کنار هم ایران را تشویق کردند، اما در پایان بازی برخی‌هایشان دیگر به خانه برنگشتند. در ادامه این مستند به خاکسپاری جانباختگان این بازی و صحبت‌های متأثرکننده‌ای از خانواده‌های این تماشاگران که برخی‌شان از طبقات محروم هستند، می‌پردازد که با سهل‌انگاری مسئولان، عزیزانشان جانشان را از دست داده‌اند، مسئولانی که هیچ سراغی هم از خانواده این قربانیان نمی‌گیرند و آن‌ها را فراموش می‌کنند. در ادامه دوربین به یکی از محروم‌ترین مناطق تهران می‌رود که خانواده‌هایی قبل از دربی با درست کردن ساندویچ، آن را برای فروش در بیرون استادیوم آماده می‌کنند. تصویر از کودکی که پشت یک اتومبیل اسقاطی بازی می‌کند، کات می‌شود به ماشین‌های گرانقیمت بازیکنان پرسپولیس که برای تمرین وارد ورزشگاه می‌شوند و کودکانی که با کفش‌های پاره خودشان را به ورزشگاه رسانده‌اند تا تمرین تیم محبوب‌شان را تماشا کنند. در بخش‌های دیگر هم، قبل از یکی از دربی‌ها دوربین زوم می‌کند روی دستفروش‌هایی که برای لقمه‌ای نان در اطراف استادیوم آزادی یکی سیگار می‌فروشد، یکی ساندویچ و یکی تخمه و دیگری پرچم که مأموران شهرداری با آن‌ها برخورد می‌کنند، طوری که یکی از این دستفروش‌ها با ناراحتی می‌گوید: «فقط با این کارشان می‌گویند برویم دزدی کنیم!» یا پدری که ساز می‌زند و دخترش سیگار می‌فروشد تا پول شهریه دانشگاه دخترش را جور کند. پایان‌بندی این مستند هم صحنه‌های غم و شادی هواداران دو طرف بازی دربی است، شادی تماشاگران تیم پیروز و غم بازنده‌ها و گریه تماشاگرانی که به دلیل باخت تیم محبوب‌شان انگار عزیزی را از دست داده‌اند! تصاویر اتوبوس‌هایی که شیشه‌هایش توسط تماشاگران تیم بازنده شکسته می‌شود و صحبت‌های قابل‌تأمل یکی از دستفروش‌ها که می‌گوید: «جامعه‌ای می‌تواند ادعای دموکراسی کند که توده جامعه آگاه باشد، توده‌ای که ناآگاه باشد، سیاسیون آن را به هر سمتی که می‌خواهند می‌کشند.»

۱۴ سال بعد از ساخت این مستند تأثیرگذار به بهانه دربی استقلال و پرسپولیس که فردا در آزادی برگزار می‌شود، با مسعود ده‌نمکی درباره این مستند و دغدغه‌های اجتماعی‌اش که این‌بار در مستند «کدام استقلال، کدام پیروزی» مطرح شده بود، به گفتگو نشسته‌ایم.
آقای ده‌نمکی، فردا دربی استقلال و پرسپولیس برگزار می‌شود، مسابقه‌ای که شما سال ۸۵ با ساختن مستند «کدام استقلال، کدام پیروزی» نگاه قابل‌تأمل و متأثر‌کننده‌ای به پشت‌پرده تلخ این مسابقه داشتید. چه شد که برای ساختن دومین مستندتان، به سراغ فوتبال رفتید و نگاه متفاوتی از زاویه اجتماعی و سیاسی به این مسابقه داشتید؟

نگاه من به فوتبال به مفهوم باشگاهی آن یعنی قرمز و آبی نیست، یک مفهوم استعاری است از دعوای حیدری و نعمتی و جنگ زرگری که بین تیم‌ها در جریان است و به عرصه سیاست و چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصولگرا تعمیم داده می‌شود. در این مستند می‌خواستم بگویم در حاشیه دعوای قرمز و آبی یا اصلاح‌طلب و اصولگرا، در زیر پوست شهر و جامعه اتفاق‌های دیگری دارد می‌افتد. از فوتبال در دنیا به افیون توده‌ها نام می‌برند که در قالب این رشته، اتفاق‌های زیادی در دنیا می‌افتد، اما هوادار آنقدر سرگرم دعوای تعصبی بین تیم محبوب خودش است که نمی‌داند در این وسط میلیارد‌ها دلار پول جا‌به‌جا می‌شود و در حوزه تبلیغات چه اتفاقاتی می‌افتد. از بعد جامعه‌شناسی درباره فوتبال حرف‌های زیادی در غرب زده شده و تحقیقات گسترده‌ای صورت گرفته، اما این اتفاق در کشورمان نیفتاده است. برخی جامعه‌شناسان اروپایی می‌گویند تفاوت فوتبال امروز این است که در قرون گذشته این گلادیاتور‌ها بودند که برای سرگرمی اشراف همدیگر را می‌کشتند، در فوتبال، اما گلادیاتور‌هایی که اشراف هستند برای سرگرم کردن توده‌های فقیر این رقابت را انجام می‌دهند. در اولی باید یکی کشته می‌شد تا مسابقه تمام شود، اما در دومی و فوتبال باید هر دو گلادیاتور زنده بمانند تا مسابقه ادامه داشته باشد.

در این مستند همانطور که گفتید روی ضرباتی که این دو قطبی‌ها به تماشاگران می‌زند، تأکید دارید، به‌خصوص که در پخش بخش‌هایی از بازی ایران و ژاپن و همچنین دربی، صحنه‌های داخل زمین بازی و بازیکنان به صورت سیاه و سفید، اما صحنه‌های روی سکو‌ها و تماشاگران به صورت رنگی نمایش داده می‌شود.

این یک نشانه‌گذاری بود، اینکه واقعیت آن مردم و تماشاگران هستند و اهمیت قصه با مردم است، نه بازیکنان که در دنیای سینما با نشانه آن را ترسیم کردیم.

در سال ۸۵ پس از اکران این مستند اشاره کردید که در این فیلم به دنبال گفتمان عدالت بودید و جنگ فقیر و غنی در این مستند به نمایش گذاشته شده است و فوتبال نماد غفلت و بی‌عدالتی بود.

در این مستند با اشاره به دعوای چپ و راست که به صورت استعاری از آن به جنگ قرمز و آبی یاد می‌شود، سعی می‌کنم بگویم چیزی که گم می‌شود، عدالت است. فوتبالیست‌های پولدار با کفش‌ها و لباس‌های آنچنانی در مقابل فقرایی که هواداران این‌ها هستند فراموش می‌شوند، این وسط کسانی هستند که برای نان شب ساندویچ، سیگار و... می‌فروشند و کسی آن‌ها را نمی‌بیند. تبعات چنین جامعه‌ای اتفاقات دیگری است که من در این مستند انتخابات ۸۴ را پیش‌بینی می‌کردم. پلان‌هایی در این مستند وجود دارد که در زمان دربی با توجه به تصاویری که از پوستر‌ها و تبلیغات نامزد‌های آن دوره نشان دادم، به این اشاره کردم که کدام چپ، کدام راست و دیدید که در انتخابات آن سال اتفاق دیگری افتاد. در بخشی از این مستند می‌بینید که یک هوادار حرف‌های شهید‌آوینی را درباره حوزه عدالت بیان می‌کند و نشان می‌دهد که جامعه آن روز ما که این فیلم در آن زمان یعنی سال ۸۴ ساخته شد، نیاز به یک گفتمان جدید دارد. نتیجه انتخابات ۸۴ که جست‌وجوی عدالت بود در این مستند پیش‌بینی شده بود و دیدید که نتیجه انتخابات، پیروزی گفتمان عدالت‌خواهی بود. این گفتمان به جناح چپ یا راست تعلق نداشت و گفتمان کاندیدای پیروز انتخابات ۸۴، گفتمان عدالت بود و نامزد‌های دو جریان سیاسی اصلی کشور، افراد دیگری بودند. هم در «فقر و فحشا» و هم «کدام استقلال، کدام پیروزی» پیش‌بینی وقایع را می‌کردم، اما آن را بر نمی‌تابیدند.

نمود سیاسی قرمز و آبی در فوتبال، دو جناح مطرح کشورمان هستند که در این مستند هم به آن اشاره کرده بودید، یک مقایسه که شباهت‌های فراوانی دارند و هر کدام‌شان یک دو قطبی را در جامعه شکل داده‌اند، در فوتبال آن را به نام قرمز و آبی می‌شناسیم و در سیاست هم اصلاح‌طلب و اصولگرا!

به نوعی این مستند یک هشدار اجتماعی بود که با نشانه‌هایی که در آن به کار رفته است، مخاطب ارجاعات واقعی آن را در دنیای سیاست پیدا کند، مثلاً وقتی در فوتبال به لیدر یک تیم سلطان و به تیم دیگری ژنرال می‌گویند، عین همین منازعات را در دنیای سیاست هم می‌بینیم و عده‌ای نان‌شان در دمیدن در این دو قطبی سیاسی است. زبان این مستند، زبان استعاره است و می‌شود گفت که دو قطبی قرمز و آبی در ورزش خیلی پاک‌تر از حوزه سیاست است. شما هیچ وقت آقای پروین که هواداران پرسپولیس به او سلطان می‌گویند یا آقای قلعه‌نویی که هواداران استقلال به او ژنرال می‌گویند و دو مربی مطرح و محبوب قرمز و آبی هستند را نمی‌توانید با سران جناح‌های چپ و راست مقایسه کنید.

و عدالتی که به گفته شما در مستند، در دعوا‌ها و دو قطبی‌سازی‌هایی که در جامعه صورت می‌گیرد، قربانی می‌شود.

بله، این مستند، پیشرو در زمان خودش بود و هشدار داده بود که جامعه دچار شکاف عدالت است؛ کما‌اینکه امروز ۱۵ سال بعد از ساخت مستند «کدام استقلال، کدام پیروزی» یا قبل‌تر از آن مستند «فقر و فحشا»، همه حرف‌های این دو مستند را تکرار و عبور جریان‌های چپ و راست سیاسی را مطرح می‌کنند. آن زمان شاید خیلی‌ها می‌گفتند که آن حرف‌ها و گفتمان عدالت و قربانی شدن مردم بین دعوای‌های گروه‌ها، افراطی است، اما با اتفاقاتی که در این سال‌ها رخ داده، نشان داده که منتقدان از جامعه عقب بوده‌اند. عبور مردم از گروه‌بندی سیاسی سبب شده تا حتی اسم‌های گروه‌هایشان را هم عوض کنند. مثل این می‌ماند که قرمز و آبی برای اینکه از اتهام دو‌قطبی و این فضا خودشان را جدا کنند، بروند رنگ لباس‌هایشان را تغییر دهند، اما مهم این است که مردم از دو قطبی عبور می‌کنند.

برگردیم به ارجاعات فوتبالی‌تان در مستند و اینکه ریشه دو قطبی شکل گرفته در فوتبال که در خیلی از کشور‌ها مانند ایران وجود دارد، کجاست؟

وقتی فوتبال به سمت صنعتی و تجاری شدن می‌رود، بازیکن فوتبال به مثابه کالا در‌می‌آید و خرید و فروش می‌شود و تبعات و عوارض فرهنگی خودش را هم دارد و اسم آن را نیز فوتبال حرفه‌ای می‌گذارند که فاکتور‌های خاص خودش را دارد. چیزی نیست که در ایران ساخته شده باشد و این دو قطبی‌سازی در همه کشور‌ها وجود دارد و اسمش فوتبال حرفه‌ای است، ولی در واقع خیلی از مناسبات اقتصادی و حتی سیاسی را رقم می‌زند. این وسط ورزش دیگر در اولویت دوم قرار می‌گیرد، با بررسی مطالعاتی که در این بخش در مباحث اقتصادی فوتبال مانند تبلیغات یا گردش مالی آن صورت گرفته است، می‌بینید که فوتبال به صورت یک تجارت که بعضی وقت‌ها کثیف می‌شود، درمی‌آید و تبعات خودش را دارد. البته موضوع بحث من در مستند، خیلی پرداختن به این لایه‌ها نبوده، ولی این فیلم به نوعی گوشی دادن دست مخاطب و هوادار است که خیلی ساده نباید به این مقوله نگاه کند و نگاه احساسی و تعصبی داشته باشد.

در این دو قطبی که نگاهی درآمدی و اقتصادی به فوتبال دارد، هوادار نقش زیادی دارد، هواداری که خیلی جا‌ها حقش زیر پا گذاشته و فراموش می‌شود.

همینطور است و مناسبات اقتصادی در دنیای مدرن امروزی باعث رویکرد‌های خاصی در فوتبال می‌شود. مستند با یک بازی ملی شروع می‌شود، بازی ایران و ژاپن که قرمز و آبی‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند و تیم ملی را تشویق می‌کنند، اما در این بازی اتفاقی می‌افتد و چند تن از هواداران بر اثر ازدحام جمعیت کشته می‌شوند. آن چیزی که دوربین من روایت می‌کند در کنار شادی‌های خیابانی به خاطر برد مقابل ژاپن و عکس یادگاری مسئولان و ستاره‌های فوتبال، تصایر تشییع غریبانه هوادارانی است که در بازی با ژاپن کشته می‌شوند و تا ماه‌ها کسی اصلاً به آن‌ها سر نمی‌زند و خبری از این خانواده‌ها نمی‌گیرد. این را می‌شود با جنگ مقایسه کرد، همانطور که در فوتبال، هواداران استقلال و پرسپولیس برای حمایت از تیم ملی متحد می‌شوند، در جنگ هم برای دفاع از کشور همه گروه‌ها و علایق کنار هم قرار می‌گیرند و جانشان را برای دفاع از کشور از دست می‌دهند و شهید یا جانباز می‌شوند. همانطور که به خانواده‌های هوادارانی که پس از یک بازی ملی و به خاطر فوتبال جانشان را از دست دادند، رسیدگی نمی‌شود، در جنگ نیز خانواده‌های شهدا و جانبازان فراموش می‌شوند. وقتی وارد دعوای‌های رنگی و جناحی می‌شویم، آدم‌ها در دو دسته روبه‌روی هم قرار می‌گیرند و کسانی که این وسط فراموش می‌شوند، قربانیان قصه هستند. یک گروه قربانیان، کسانی هستند که در یک بازی فوتبال به خاطر ازدحام کشته می‌شوند و یک سری دیگر، افرادی هستند که در خارج از ورزشگاه مسابقه، با توجه به بی‌عدالتی‌هایی صورت گرفته برای تأمین معاش دستفروشی می‌کنند.

یکی از دیالوگ‌های تأثیرگذار مستند که خودتان هم به آن اشاره کردید، این بود که در گذشته گلادیاتور‌های فقیر برای تفریح اشراف مبارزه می‌کردند و امروز گلادیاتور‌های اشراف و پولدار در زمینی به نام فوتبال برای سرگرمی فقرا، فقرایی که انگار گلادیاتور‌های داخل زمین رفتار متعهدانه‌ای با آن‌ها ندارند.

در ایران خیلی‌ها از این دیالوگ‌ها و حرف‌های متفاوتی که در مستند راجع به دو‌قطبی‌های جامعه در فوتبال و قربانیانی که می‌گیرند، زده شد، عصبانی شدند. به‌عنوان مثال فوتبالیست‌ها می‌گویند ما در زمین خاکی رشد کرده‌ایم و از طبقات پایین بوده‌ایم، اما مهم این است که آن‌ها پس از شهرت و رسیدن به پول‌های کلان و دستمزد‌های میلیاردی الان کجا هستند؟ آیا این فوتبالیست‌ها نسبت به آن دستمزدی که می‌گیرند، تعهدی هم دارند؟ چطور می‌شود همه از سیاستمداران در حوزه درباره حقوق‌های نجومی، آقازادگی و اشرافی‌گری مطالبه‌گری کنند و از این افراد بپرسند که چرا به اندازه اینکه از کنار کشور و انقلاب می‌خورند، کار نمی‌کنند، اما در فوتبال این سؤال اجازه طرح شدن نداشته باشد. در فوتبال هم این هوادار حق دارد مطالبه کند، وقتی تماشاگر می‌بیند که همه احساسات و زندگی‌اش را برای یک تیم می‌گذارد، اما بازیکن در زمین مسابقه کم می‌گذارد، این فوتبالیست در قبال این احساسات هوادار و مردم باید مانند سیاستمداران پاسخگو باشد و این مسئله مهمی است.

رویارویی فقیر و غنی در فوتبال و به‌عنوان مثال در دربی نمایان است، اینکه برخی هواداران از پایین‌ترین سطح جامعه روی سکو‌ها جانشان را هم برای تیم محبوب‌شان می‌دهند و با شکست‌ها آنقدر ناراحت می‌شوند که غم بزرگی برایشان است، اما در بین بازیکنان که از طبقه ثروتمند هستند، آن احساسی که هوادار به تیم دارد احساس نمی‌شود و شاید خیلی‌هایشان بعد از یک شکست کک‌شان هم نگزد، در‌حالی‌که چند صد متر آنطرف‌تر تماشاگر دارد خودش را به خاطر این باخت تکه و پاره می‌کند. در این شرایط می‌شود گفت که هواداران قربانیان این دو قطبی قرمز و آبی هستند که احساس‌شان ذبح می‌شود.

قطعاً، خیلی از هواداران با توجه به نتیجه‌ای که در مسابقه تیمی که طرفدارش بوده‌اند، رقم خورده است، حتی سکته کرده‌اند و جانشان را هم از دست داده‌اند. این در حالی است که اگر هواداران نباشند و کسی به استادیوم نیاید یا از تلویزیون تماشا نکند، چرخه اقتصادی فوتبال که وابسته به تبلیغات به واسطه حضور تماشاگران است، نمی‌چرخد و متوقف می‌شود. منظورم به صورت کل مردم هستند که حقوق‌شان را در منازعاتی چه در فوتبال و چه دو قطبی‌های سیاسی داخل جامعه، نباید نادیده گرفت و فراموش کرد.

اما این حق مطالبه‌گری فراموش می‌شود، طوری که انگار تماشاگران و هواداران یک نوع هیزم آتش دوقطبی شکل گرفته در جامعه هستند که نمود عینی آن دربی پایتخت است. نگاهی که باعث می‌شود تا بوقچی باشگاه استقلال در صحنه‌ای از این مستند با حالت درماندگی که از تشویق بازیکنان در طول بازی داشته است، بگوید با ما مثل برده‌های آفریقایی برخورد می‌کنند.

بله، از هوادار و تماشاگر در دو قطبی قرمز و آبی استفاده ابزاری می‌شود، کسانی که در دیده شدن یک بازی زحمت زیادی می‌کشند؛ مانند تماشاگر یا بوقچی، وقتی که بازی تمام می‌شود مثل تماشاگرانی که در بازی ایران و ژاپن کشته شدند، کسی سراغ‌شان را نمی‌گیرد و برای بازیگران داخل زمین مسابقه فوتبال، سرنوشت تماشاگران اهمیتی ندارد.

در حوزه سیاست هم می‌توان رد‌پای قربانیان دوقطبی قرمز و آبی فوتبال را مشاهده کرد، جایی که هواداران گروه‌های سیاسی به‌خصوص در مناظره‌ها و میتینگ‌های انتخاباتی از روی عقیده‌ای که دارند برای نامزد‌های جریان‌های سیاسی چپ و راست، خیلی پر‌جنب و جوش ظاهر می‌شوند، اما وقتی آن نامزد به پست مورد‌نظر می‌رسد، مطالبات آن هواداران فراموش می‌شود و به آن توجهی نمی‌شود.

بله، برخی طرفداران را می‌بینیم که در دو قطبی‌های سیاسی بین سران جناح‌ها به کاسه‌های داغ‌تر از آش تبدیل می‌شوند. می‌بینیم که سران گروه‌ها، یک رقابت سیاسی را به دعوا تبدیل می‌کنند که مثلاً تبعات آن به خیابان‌ها و دعوای بین هوادارانشان کشیده می‌شود، این در حالی است که در پشت مناظره با همدیگر می‌گویند و می‌خندند. مانند فوتبال، در حالی بازیکنان دو تیم رقیب مانند استقلال و پرسپولیس پس از بازی با هم شانه به شانه می‌روند و عکس می‌گیرند و لبخند می‌زنند که در بیرون استادیوم می‌بینیم هواداران دو تیم بینشان جنگ به پا شده و همدیگر را با سنگ می‌زنند و شیشه‌های اتوبوس‌ها را می‌شکنند و اتفاقات بدی برایشان می‌افتد. عین این را در سیاست هم می‌بینید، سیاستمداران پس از جدل‌های سیاسی، یک روز کنار هم می‌نشینند و این هوادار است که نباید باور کند که دعوا‌های قدرت اینقدر جدی است.

در پایان می‌خواهیم درباره آستانه تحمل کسانی که در این مستند نقد کرده‌اید، در مواجهه با نگاه انتقادی‌تان به دو قطبی‌های جامعه بپرسیم، مستندی که به نوعی کنایه‌های زیادی به سیاستمداران هم در پوشش فوتبال زد؛ گارد فوتبالی‌ها و سیاسی‌ها مقابلتان چطور بود؟

آستانه تحمل فوتبالی‌ها بیشتر از سیاسیون است و با خیلی از آن‌ها که صحبت کردم استقبال کردند و متوجه لایه‌های پنهانی که در این مستند درباره بحث عدالت به آن پرداخته شده بود، شده بودند.

هواداران قربانی دو قطبی قرمز و آبی هستند (javanonline.ir)

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۹ساعت 10:46  توسط مسعود ده نمکی  | 

«دادستان» ده‌نمکی، داستان کدام وزیر دولت را نقل می‌کند؟/ مسعود با جنجال می‌آید!

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، این روزها سریال «دادستان» به تهیه کنندگی محمد خزاعی و کارگردانی مسعود ده نمکی مراحل نهایی خود را برای پخش از شبکه سوم سیما طی می‌کند. 

فیلمنامه این سریال که فضایی پلیسی و معمایی دارد، بر اساس طرحی از مسعود ده‌نمکی به سرپرستی او و با قلم کریم خودسیانی و پدرام کریمی به نگارش درآمده است.

ده نمکی در خصوص موضوع این سریال می گوید: « برخلاف کار‌های قبلی که مردم از من دیدند این سریال طنز نیست. مردم توقع کار طنز نداشته باشند. دادستان یک سریال اکشن پلیسی_معمایی و به نوعی اجتماعی_سیاسی است که تلاش می‌کنیم بتواند در هر قسمت جذابیت‌هایی برای مخاطب داشته باشد.»

در خلاصه داستان این سریال که از سوی روابط عمومی «دادستان» به رسانه ها داده شده؛ آمده است «یک سریال تخیلی است و مربوط به هیچ دولتی نمی‌شود.»

پیگیری خبرنگار «دانا» درباره داستان و موضوع این سریال نشان می دهد «دادستان» قصد دارد تلاش‌های یک چهره سیاسی (با بازی محمد کاسبی) را برای رسیدن به جایگاهی مهم در دولت نشان دهد.

در ادامه این ماجرا مشخص می شود که گروهی خاص، این چهره سیاسی را در راه رسیدن به این جایگاه مهم دولتی یاری کرده تا از همین راه به اهداف خود در کانون های تصمیم گیر و تصمیم ساز، نفوذ کنند.

حال باید دید که «دادستان» مسعود ده نمکی داستان کدام وزیر در کدام دولت را نقل می کند؛ داستانی که قطعا با شروع پخش، منتقدان و حامیانی را در دو سوی میدان به خود خواهد دید.

https://www.ghatreh.com/news/nn56885036/

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۹ساعت 10:43  توسط مسعود ده نمکی  | 

واکسن‌های لولو*

واکسن‌های داخلی لولوست

اَخ و پیف است! واقعا بدبوست

 

عذرخواهم ولی شبیهِ همه

جنس‌های خودی، کمی ریغوست!


می‌مکد تا تهِ تهِ خون را

واکسن نیست که! خود زالوست


تا نگاهش کنی دو ابرویش

در هم است و چقدر اخمالوست!


می‌کند پاچه‌ی تو را زودی

اصلا از خانواده‌ی هاپوست


هیچ کاری نمی‌کند در تو

عقب افتاده است و خنگ و ببوست!


عوضش نوع خارجیـــش، نگو!!

آبِ بر آتش و خودِ جادوست


به تو از دور می‌زند لبخند

بس که مثل توریست‌ها خوش روست


می‌شوی مست، بعد تزریقش

واکسن نیست، باده‌ای ز سبوست


می‌کند توی خون تو غوغا

می‌شوی نئشه، مثل تنباکوست


واکسن تا که خارجی باشد

ترد و شیرین شبیه شفتالوست


و خلاصه نصیحتت بکنم

در ترقی برای تو سکوست


الکی پس گمان نکن جانم

که تمامی گردها گردوست!


داخلی درد بی‌دواست ولی

خارجی تف کند تفش داروست


شعر از ف.پناهی

کاریکاتور از محمد جواد طاهری

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۹ساعت 10:35  توسط مسعود ده نمکی  | 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۹ساعت 10:33  توسط مسعود ده نمکی  | 

شبه خاطرات مسعود ده‌نمکی-فصل سوم (نیل و عصای موسی، اروندرود و عصای خمینی)                         )

 (بخش یازدهم)

از بوی آب و ماهی‌های مرده فهمیدیم که به اسکله  نزدیک شده‌ایم. مسئولین فرمان سکوت دادند و شعارها قطع شدند. قایق‌ها کنار اسکله پهلو گرفته بودند و ما دسته دسته سوار شدیم. واقعاً با آن همه بند و بساط و تجهیزات و مهماتی که با خود حمل می‌کردیم، اگر کسی در آب می‌افتاد، چه شنا بلد بود، چه بلد نبود، برای سال‌ها جایش در کف رودخانه بود. به ‌علت تحریم ایران توسط غربی‌ها حتی جلیقه نجات هم به تعداد نیروها وجود نداشت. از ترس دست‌هایم را به فانوسقه‌ام گرفته بودم که اگر خمپاره سرگردانی کنار قایق خورد و قایق چپ شد، سریع تجهیزات را از تنم دربیاورم تا آنها مرا با خود زیر آب نکشند، اما یادم افتاد که من اصلاً شنا بلد نیستم، چه با تجهیزات چه بی‌تجهیزات! برای همین زیر لب شروع کردم به ذکر گفتن و آیت‌‌الکرسی خواندن و خودم را به خدا سپردم.

گاهی زیرچشمی به صورت تک‌تک بچه‌ها نگاه می‌کردم تا ببینم آنها چه حالی دارند. انگار نه انگار که داشتند به خط مقدم می‌رفتند. دو تا دو تا با هم حرف می‌زدند و من تک و تنها بودم.

این جور موقع‌ها دلم گُر می‌گرفت و بغض می‌کردم، اما آن شب بغضم فقط به ‌خاطر تنهائی نبود. دلم برای مادرم و آقاجون با همه بدخلقی‌هایش تنگ شده بود. سعی کردم تصور کنم که الان آنها در چه حالی هستند. وقتی در تهران بودم، هر وقت صدای مارش عملیات از رادیو پخش می‌شد، می‌دیدم که پدر و مادر بچه‌هائی که در جبهه بودند، دلشان مثل سیر و سرکه می‌جوشید. بعضی‌هایشان هم مدام جلوی در مسجد می‌آمدند تا شاید خبری از بچه‌هایشان به‌ دست بیاورند. حتماً آقاجون و مامان هم الان داشتند پای رادیو با شنیدن اخبار و مارش جنگ به من فکر می‌کردند. چندین قطعه عکس حجله‌ای از خودم گرفته و توی کمدم پنهان کرده بودم که اگر شهید شدم آقاجون به زحمت نیافته. حتی یک توپ پارچه سفید چلوار برای پلاکاردهای شهادتم خریده و توی مسجد گذاشته بودم در عالم بچگی فکر می‌کردم شاید آقاجون پول نداشته باشه برام کاری کنه!


برچسب‌ها: کتاب آدم‌باش
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه بیستم دی ۱۳۹۹ساعت 13:47  توسط مسعود ده نمکی  | 


برچسب‌ها: عدالتخواهی
+ نوشته شده در  شنبه بیستم دی ۱۳۹۹ساعت 13:44  توسط مسعود ده نمکی  | 

برخی نامزدهای انتخابات 84 از من می‌خواستند فیلم انتخاباتی‌شان را براساس «فقر و فحشا» بسازم

مسعود ده‌نمکی در گفتگو با خبرنگار حوزه رسانه گروه اجتماعی خبرگزاری آنا، در خصوص اثرگذاری مستندات مبتنی بر آسیب‌های اجتماعی در آگاه‌سازی مردم و جلب توجه مسئولان به این معضلات گفت: به هر حال کسانی که این مستند را به خاطر دارند، می‌دانند مستند «فقر و فحشا»، پرمخاطب‌ترین مستند سینمای ایران شد و علاوه بر اینکه میلیون‌ها سی‌دی از آن تکثیر شد، جریان‌ساز و بحث‌ساز بود و تا یک سال در مورد آن صحبت می‌کردند.

وی با تأکید بر تأثیرگذاری مستندسازی در حوزه آسیب‌های اجتماعی افزود: معمولاً اینگونه مستندسازی‌ها بیشترین مخاطب را دارند و کمتر مستندی تا این اندازه مورد توجه قرار می‌گیرد. به عنوان مثال مستند «فقر و فحشا» در زمان خود توانست بر جریانات اجتماعی و سیاسی آن زمان تأثیر بگذارد که همه این موارد نشان‌دهنده اثرگذاری و بُرد این مستند در آن مقطع بود.

این فعال رسانه‌ای ادامه داد: در دهه ۸۰ گفتمان مطالبه‌گری و عدالت را بخشی از رسانه‌ها تشدید می‌کردند و وقتی مستندی با این عنوان ساخته می‌شود و ده‌ها میلیون از آن تکثیر می‌شود، نشان‌دهنده اقبال مردمی است. این مستندات در گفتمان‌های کاندیداهای ریاست جمهوری که در آن دوره مطرح بودند، تأثیرگذار بود؛ کمااینکه بعضی از کاندیداهای سال ۸۴ با بنده مذاکره می‌کردند که برای آنها فیلم انتخاباتی براساس همان «فقر و فحشا» و با رویکرد عدالت‌خواهی بسازم.

ده‌نمکی در رابطه با تأثیراتی که مستندسازی در حوزه آسیب‌های اجتماعی می‌تواند بر کنترل این معضل اجتماعی تأثیر بگذارد، خاطرنشان کرد: هدف از مستندسازی‌ها در حوزه آسیب صرفاً برای کاهش فقر و فحشا را در جامعه نیست بلکه هدف از ساخت آنها این است که به مسئولان هشدار بدهد و آسیب‌شناسی کند.

https://www.ghatreh.com/news/nn56817319/

+ نوشته شده در  شنبه بیستم دی ۱۳۹۹ساعت 13:43  توسط مسعود ده نمکی  | 

اینجا شلمچه است آخر دنیا

حتی غروب هایش هم رنگ خون دارد.

فردا وقتی خورشید طلوع کند زمین هم به خون دوستان ما رنگین خواهد شد.

همینجا بود که تصمیم گرفتم اگر زنده برگشتم راوی فتح خون در معراج #معراجی_ها باشم.

#کربلای_۵_شلمچه _۱۳۶۵

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم دی ۱۳۹۹ساعت 13:33  توسط مسعود ده نمکی  | 

آمریکا بدون روتوش

+ نوشته شده در  پنجشنبه هجدهم دی ۱۳۹۹ساعت 13:31  توسط مسعود ده نمکی  | 

گرامی باد یاد و خاطره جانباختگان حادثه پشت‌صحنه فیلم معراجی‌ها

برای شادی روحشان صلوات

+ نوشته شده در  پنجشنبه هجدهم دی ۱۳۹۹ساعت 13:30  توسط مسعود ده نمکی  | 


برچسب‌ها: عدالتخواهی
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:10  توسط مسعود ده نمکی  | 

شبه خاطرات مسعود ده‌نمکی-فصل سوم (نیل و عصای موسی، اروندرود و عصای خمینی)

(بخش دهم)

با پایان مأموریت گردان از مهران به دوکوهه برگشتیم، همه یگان‌ها و گردان‌های لشکر به منطقه عملیاتی جنوب اعزام شده بودند و پادگان سوت و کور بود. هنوز کسی نمی‌دانست دقیقاً در کدام منطقه از جنوب عملیات انجام خواهد شد. بعضی‌ها می‌گفتند چون گردان سلمان یک گردان تازه تأسیس است در روزهای اول عملیات وارد عمل نخواهد شد. بعضی‌ها هم امیدوار بودند که در مرحله‌های بعدی عملیات از گردان استفاده شود.

دو سه روزی را در پادگان استراحت کردیم و تعدادی از نیروهائی که مدت مأموریتشان تمام شده بود، تسویه‌حساب کردند و رفتند. برایم خیلی عجیب بود که بعضی‌ها به این راحتی فرصت به این مهمی در جبهه بودن را در زندگی از دست می‌دادند. محمدرضا که دید حسابی توی فکر هستم، ‌گفت:

ـ اینهارو موج 021گرفته، می‌دونی موج 021 چیه؟

گفتم:

ـ نه، چیه؟

گفت:

ـ 021 کد یعنی همون پیش شماره تلفن شهر تهرانه دیگه! همیشه دم‌ دمای عملیات که می‌شه یه سری حب اهل و عیال و درس و زندگی میاد سراغشون. بعضی‌ها هم که تکلیفشون‌رو فقط اومدن تا همین پادگان دوکوهه می‌دونن به بهونه‌های عجیب و غریب تسویه می‌کنن و جیم می‌شن تا شب عملیات پاشون به خط مقدم نرسه.


برچسب‌ها: کتاب آدم‌باش
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:0  توسط مسعود ده نمکی  | 

همه چیز به سواد آکادمیک نیست معرفت و قدرت تحلیل مهم است. از شهریور ۱۳۶۷ به هم دست دادیم تا آخرش مطالبه‌گر راه و آرمان رفقای شهیدمان باشیم.

در کنار سایر دوستانی که خیلی از آنها امروز یا شهید شده‌اند یا رئیس.

اما او حاج‌بخشی ماند ولی به دیگران گفت برای عملیاتی شدن آرمان‌ها باید صندلی حضرات چپ و راست را لرزاند وگرنه آب از آب تکان نمی‌خورد

#حاج _ذبیح_الله_بخشی

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:9  توسط مسعود ده نمکی  | 


برچسب‌ها: عدالتخواهی
+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۹ساعت 12:36  توسط مسعود ده نمکی  | 

شبه خاطرات مسعود ده‌نمکی-فصل دوم (فرش قرمز از زمین تا بهشت)  

(بخش نهم)

دوباره دسته ما عازم خط مقدم شد. بچه‌ها را سنگر به سنگر تقسیم کردند. از کارهای ایثارگرانه و جوانمردانه بچه‌های سنگر قبلی که مدام به جای من نگهبانی می‌دادند، خجالت‌زده بودم، برای همین رفتم به سنگر محمدرضا تعقلی و دوستانش که تازه به دسته ما اضافه شده بودند. همین که وارد سنگر شدم و سلام دادم، تک‌تک سرشان را از زیر پتو بیرون آوردند و جواب سلامم را دادند. بعد باتعجب به من نگاه کردند، چون دیدند که با کوله‌پشتی و کیسه انفرادی وارد سنگر آنها شده‌ام وقتی متوجه شدند که این میهمان ناخوانده قصد ماندن دارد، شروع کردند به متلک انداختن. محمدرضا گفت:

ـ برادر مسعود! پول کمپوت گیلاسی که اون روز به ما دادی چقدر می‌شه بدیم ما رو بی‌خیال بشی؟

بعد هم سه‌تائی زدند زیر خنده. راستش خجالت کشیدم بیشتر در سنگر آنها بمانم. یک جورهائی هم دلم شکست، برای همین لبخند تلخی زدم و برگشتم تا به همان سنگر قبلی سید محمود و دوستانش قناعت کنم. چند قدمی که از سنگر دور شدم، صدای انفجاری در گوشم پیچید. اولین بار بود که چنین صدای گوشخراشی را می‌شنیدم. در جا نشستم. پشت این انفجار چند صدای سوت آمد و انفجارهای بعدی نزدیک و نزدیک‌تر شدند. تازه یادم افتاد که اینها سوت خمپاره هستند. در دوره یک هفته‌ای آموزشی به ما گفته بودند که وقتی صدای سوت می‌آید، باید بخیزید، اما  قضیه آن قدر سریع اتفاق افتاد که من فرصت نکردم خیز بروم. با صدای سوت خمپاره بعدی برگشتم به سمت سنگر محمدرضا. خمپاره درست پشت سر من جلوی سنگر فرود آمده بود. گرد و خاک و بوی باروت، همراه من که خودم را داخل سنگر انداختم وارد سنگر شد.


برچسب‌ها: کتاب آدم‌باش
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:11  توسط مسعود ده نمکی  | 

 

+ نوشته شده در  شنبه سیزدهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:8  توسط مسعود ده نمکی  | 

انا للله و انا الیه راجعون

درگذشت آیت‌الله مصباح یزدی بی‌گمان لطمه‌ای به وزانت علمی حوزه‌های علمیه است

برای شادی روحشان صلوات

+ نوشته شده در  شنبه سیزدهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:5  توسط مسعود ده نمکی  | 

روحش شاد

+ نوشته شده در  پنجشنبه یازدهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:3  توسط مسعود ده نمکی  | 

شبه خاطرات مسعود ده‌نمکی-فصل دوم (فرش قرمز از زمین تا بهشت)   

(بخش هشتم)

فردای آن روز همه نیروها برای مرخصی به اندیمشک رفتند تا هم آخرین تلفن‌هایشان را بزنند و هم در شهر گشتی بزنند. بعضی‌ها هم به‌ خاطر خوردن آب هویج بستنی و کله‌پاچه تا دزفول رفتند، اما من که دیگر نمی‌خواستم حتی برای یک لحظه هم از این فضا دور شوم، به مرخصی نرفتم و روی بالکن ساختمان نشستم و با لذت جمعیتی را که دو نفری یا گروهی به سمت دژبانی پادگان می‌رفتند، تماشا کردم. دوستانی‌ که صمیمیت بین آنها را در هیچ‌ جای دنیا نمی‌شد پیدا کرد. دو نفرهائی که حتی برای مسواک زدن، فاصله چند ده متری ساختمان پادگان تا دستشوئی‌های دوکوهه را با هم می‌رفتند. دوستانی که حتی برای بعد از مرگشان هم برای با هم بودن برنامه داشتند و صیغه برادری می‌خواندند تا در صورت شهادت همدیگر را شفاعت کنند.

از اینکه تنها بودم و هنوز دوست صمیمی‌ پیدا نکرده بودم کمی دلخور بودم. می‌خواستم کسی مثل شهید نجفعلی را پیدا کنم که هادی راهم باشد، آن هم یک دوستی دوطرفه و نه تحمیلی.


برچسب‌ها: کتاب آدم‌باش
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:52  توسط مسعود ده نمکی  | 

خون شهدای شیعیان مظلوم عراق و ایران اینگونه گریبانگیر صدام شد

ذلت و خواری دیکتاتور بغداد به دست اربابان خود وعده خدا در مشغول شدن ظالمان بر ضد یکدیگر و سنت الهی است
#گرامی _باد_یاد_شهدای_کربلای_پنج

+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم دی ۱۳۹۹ساعت 10:48  توسط مسعود ده نمکی  | 

مطالب قدیمی‌تر